بهاران

من به چشم های بی قرار تو قول می دهم،ریشه های ما به آب و شاخه های ما به آفتاب می رسد...ما دوباره سبز می شویم.

بهاران

من به چشم های بی قرار تو قول می دهم،ریشه های ما به آب و شاخه های ما به آفتاب می رسد...ما دوباره سبز می شویم.

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

استحضار اللهی

يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ب.ظ

» این مکان مجهز به دوربین مدار بسته می باشد «

این جمله ای است که شاید روزی بارها و بارها ببینیم. درب مغازه ها،فروشگاه ها،ادارات،سازمان ها،دارو خانه ها،مطب ها و غیره و غیره...

حتی این روزها بر سر چهار راه ها،خیابان ها،بزرگراه ها و آزادراه ها هم دوربین های راهنمایی و رانندگی و پلیس راه نصب است.اما واقعا برای چه این همه دوربین در همه مناطق نصب شده؟

همه اینها برای این است که ما حضور یکی را بالای سرمان احساس کنیم،برای اینکه متوجه شویم تمام حرکاتمان زیر نظر است و کوچکترین اشتباهمان مساوی است با جریمه و دستبند پلیس.

اما ما به عنوان مسلمان چقدر حضور خدا را در کنارمان احساس میکنیم؟ چقدر به وجود دوربین های اللهی بالای سرمان ایمان داریم؟ و چقد موقع خطاهایمان متوجه هستیم که این حرکتمان را در حضور خداوند انجام دادیم؟ چقدر در اوقات تنهایمان به حضور خدا در کنارمان فکر میکنیم؟ در زندگی عادی هیچ اما نمازهایمان چقدر با خدا ارتباط برقرار میکنیم؟

استحضار یعنی اینکه خدا را در همه حال احساس کنیم.در مغازه،در خیابان،خانه ، اداره ، سر کار ، هنگام استراحت ، در شادی ، در غم ، در لحظه های سخت ، در تنهایی ، در جمع ، زمانی که دست به کار خطایی می زنیم و همه و همه حالت.

استحضار یعنی اینکه دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نکنیم،یعنی همراه اولمون یکی باشه و اون هم خدای مهربون.

نه تنها از ترس حضور خدا از کارای بدمون دست بکشیم بلکه زیباتر اینه که به عشق خدا اون کارو نکنیم، به خاطر این که نخواهیم عزیز ترین کسمون رو ناراحت بکنیم دست از خطامون بکشیم.برای همه ماها ایستادن تو نماز سخت شده و روزه های رمضون طاقت فرسا اما همه اینها زمانی زیبا میشه و جذاب که با عشق انجام بدیم، زمانی که تو نمازمون با تمام وجود احساس کنیم جلوی خدا ایستادیم و هم کلام او شدیم...

مومن یعنی کسی که به غیب ایمان دارد؛به قیامت؛به فرشتگان؛ به وحی ؛ و بالاتر از همه به خدا...

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست

سجادۀ زر دوز که محراب دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدت اخلاص من عالم شده حیران

تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

از کمیتِ کار که هر روز پنج وعده

از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!

این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟

چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست

ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

محراب به یاد خم ابروی شما نیست

بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد

تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست

هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!

از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم

در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست


اسماعیل حسین بر

26/مرداد/1393

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی